فیک [ میکاپ ارتیست ] پارت 12
[ میکاپ ارتیست ]
پارت 12
1 سال بعد
از زبان یونا )
الان یک سال از زمانی اومدم کره میگذره من معمولا برای مراسم مهم سلبرتی ها رو میکاپ میکنم و سر پرست چند تا گروه میکاپ هم هستم ... به طور کلی میشه گفت تو حرفه ام موفق شدم ولی من بعد از جدا شدن یونگی دیگه اون ادم سابق نشدم!
فردا مراسم گرمی برگزار میشد تیم میکاپ رو اماده کردم تا وسایلی که نیاز داشنیم و برای فردا بخرن
و خودمم رفتم برای فردا استداحت کنم ...
از زبان یونگی )
خیلی خوشحال بودم که امسال تونستیم نامزد گرمی بشیم امروز بلیط پرواز به امریکا رو داشتم اما ... کاش یونام اینجا بود ، اصلن ولش کن اون دختره عوضی منو بخاطر شغلش ول کرد و رفت اما من حاضر بودم شغلمو هم بخاطرش کنار بزارم سوار هواپیما شدیم و بعد از چند ساعت رسیدیم ...
یونا )
امروز مراسم گرمی بود میدونستم مثل پارسال قراره له لورده بشم از خستگی بعدش وار اتاق میکاپ شدم خداروشکر اینجا میتونستم با زبان مادریم انگیلیسی حرف بزنم و با بیشتر سلبرتی ها دوست بودم ...
وارد اتاق میکاپ شدم خیلی بزرگ بود تقریبا همه سلبرتیا بودن ... دو ساعتی بود میکاپ و شروع کرده بودیم که یکی از کاراموزا سر اسیم اومد سمتم
- چی شده ؟
$ یکی از سلبرتی ها دستنبدشو تو سالن گم کرده کل اتاقو گذاشته رو سرش !
- خب براش بگرد پیداش کن
$ گشتم نبود
- بزار خودم بگردم ...چه رنگیع ؟
$ قرمز! و یدونه کرمی
از زبان شوگا )
دستبند بچگیم و دستبند ستم با یونا نبود همه جا رو دنبالش گشتم اما نبود عصبانی شدم و شروع کردم به داد و بیداد
¥ اینجا مگه جن دارههه ؟
پسرا بهم میگفتن ارو باشم اما ...
یونا )
همینجور که داشتم میگشتم نگاهی به تابلو شرکت کنندگان افتاد چشمام گرد شد
- بی... ت..تی اس ؟
وای این چه بدبختعیه نهههه اون نباید منو ببینه
که یهو کاراموز خوشحال برگشت دو تا دستبند توی دستش بود
- پیداش کردم !
دستبندا رو گرفتم خودش بود ! ست دستبندی که توی فرودگاه بهم داده بود و یه دست بند قرمز...
با دیدن مدل دستبند قرمز شکه شدم !
اون ... همونی بود که پسری که توی مراسم ختم پدر و مادرم گوشام دو گرفته بود تا چیزی نشنوم پوشیده بود
- داری می..میگی اون پسر یونگیه؟
با عجله توی راه رو مراسم میدوییدم تا یونگی که پیدا کنم که سرم به کسی برخورد کرد سرمو بالا بردم ...
شوگا )
داشتم دنبال دستبتدم میگشتم که چیزی روی میز توجهمو جلب کرد ... چشمام گرد شد
اون دستبندی بود که تو فرودگاه به یونا داده بودم ...
دست اولین میکاپ ارتیستی که دیدم گرفتم و گفتم
¥ یونا مین اینجا کار میکنه
که با تعجب گفت
~ ایشون رئیسمون هستن
چشمام پر اشک شد تو سالن دنبال یونا میگشتم که یهو سر یکی به سینم برخورد سرمو پایین بردم ...
یونا )
یونگی بود...
یونگی )
یونا بود ...
یونا )
از شک پخش زمین شدم و با تو زانو رو زمین فرود اومدم فک نمیکردم بعد از دیدنش انقد شکه بشم !
فقط بلند بلند گریه میکردم و نفس نفس میزدم ...
دوباره سر درد گرفتم مثل شیش سالگیم حالت توهم بود . صدا ها تو سرم اکو میشد " تو داری شغل یونگی رو نابود میکنی !" ... " از رندگیش برو بیرون "... " یونگی میخاد بخاطر تو از زندگیش دست بکشه ".... " اگه دوستش داری باهاش کات کن "
بلند جیغ زدم
- بسههههه ، لطفاااا بسهههه
و محکم با مشت میکوبیدم تو سر خودم
که دو تا دست مشتامو گرفت... چشمام و به زور باز کردم دیدم یونگی زانو زده روی زمینو مشتامو گرفته و همه دورم جمع شدن
بقیه : یونا شی حالتون خوبه؟
دوباره سرم درد گرف دستامو از تو دستای یونگی بیرون کشیدم و روی سرم گذاشتم که یونگی بغلم کرد و درست مثل 16 سال پیش سرمو توی بغلش فشار داد
دیگه مطمئن بودم یونگی همون پسره !
یونگی زیر لب گفت
¥ چیزی نیست ، من اینجام
و اشکاش روی صورتم چکید ...
لایک نمیکنیدااا
پارت 12
1 سال بعد
از زبان یونا )
الان یک سال از زمانی اومدم کره میگذره من معمولا برای مراسم مهم سلبرتی ها رو میکاپ میکنم و سر پرست چند تا گروه میکاپ هم هستم ... به طور کلی میشه گفت تو حرفه ام موفق شدم ولی من بعد از جدا شدن یونگی دیگه اون ادم سابق نشدم!
فردا مراسم گرمی برگزار میشد تیم میکاپ رو اماده کردم تا وسایلی که نیاز داشنیم و برای فردا بخرن
و خودمم رفتم برای فردا استداحت کنم ...
از زبان یونگی )
خیلی خوشحال بودم که امسال تونستیم نامزد گرمی بشیم امروز بلیط پرواز به امریکا رو داشتم اما ... کاش یونام اینجا بود ، اصلن ولش کن اون دختره عوضی منو بخاطر شغلش ول کرد و رفت اما من حاضر بودم شغلمو هم بخاطرش کنار بزارم سوار هواپیما شدیم و بعد از چند ساعت رسیدیم ...
یونا )
امروز مراسم گرمی بود میدونستم مثل پارسال قراره له لورده بشم از خستگی بعدش وار اتاق میکاپ شدم خداروشکر اینجا میتونستم با زبان مادریم انگیلیسی حرف بزنم و با بیشتر سلبرتی ها دوست بودم ...
وارد اتاق میکاپ شدم خیلی بزرگ بود تقریبا همه سلبرتیا بودن ... دو ساعتی بود میکاپ و شروع کرده بودیم که یکی از کاراموزا سر اسیم اومد سمتم
- چی شده ؟
$ یکی از سلبرتی ها دستنبدشو تو سالن گم کرده کل اتاقو گذاشته رو سرش !
- خب براش بگرد پیداش کن
$ گشتم نبود
- بزار خودم بگردم ...چه رنگیع ؟
$ قرمز! و یدونه کرمی
از زبان شوگا )
دستبند بچگیم و دستبند ستم با یونا نبود همه جا رو دنبالش گشتم اما نبود عصبانی شدم و شروع کردم به داد و بیداد
¥ اینجا مگه جن دارههه ؟
پسرا بهم میگفتن ارو باشم اما ...
یونا )
همینجور که داشتم میگشتم نگاهی به تابلو شرکت کنندگان افتاد چشمام گرد شد
- بی... ت..تی اس ؟
وای این چه بدبختعیه نهههه اون نباید منو ببینه
که یهو کاراموز خوشحال برگشت دو تا دستبند توی دستش بود
- پیداش کردم !
دستبندا رو گرفتم خودش بود ! ست دستبندی که توی فرودگاه بهم داده بود و یه دست بند قرمز...
با دیدن مدل دستبند قرمز شکه شدم !
اون ... همونی بود که پسری که توی مراسم ختم پدر و مادرم گوشام دو گرفته بود تا چیزی نشنوم پوشیده بود
- داری می..میگی اون پسر یونگیه؟
با عجله توی راه رو مراسم میدوییدم تا یونگی که پیدا کنم که سرم به کسی برخورد کرد سرمو بالا بردم ...
شوگا )
داشتم دنبال دستبتدم میگشتم که چیزی روی میز توجهمو جلب کرد ... چشمام گرد شد
اون دستبندی بود که تو فرودگاه به یونا داده بودم ...
دست اولین میکاپ ارتیستی که دیدم گرفتم و گفتم
¥ یونا مین اینجا کار میکنه
که با تعجب گفت
~ ایشون رئیسمون هستن
چشمام پر اشک شد تو سالن دنبال یونا میگشتم که یهو سر یکی به سینم برخورد سرمو پایین بردم ...
یونا )
یونگی بود...
یونگی )
یونا بود ...
یونا )
از شک پخش زمین شدم و با تو زانو رو زمین فرود اومدم فک نمیکردم بعد از دیدنش انقد شکه بشم !
فقط بلند بلند گریه میکردم و نفس نفس میزدم ...
دوباره سر درد گرفتم مثل شیش سالگیم حالت توهم بود . صدا ها تو سرم اکو میشد " تو داری شغل یونگی رو نابود میکنی !" ... " از رندگیش برو بیرون "... " یونگی میخاد بخاطر تو از زندگیش دست بکشه ".... " اگه دوستش داری باهاش کات کن "
بلند جیغ زدم
- بسههههه ، لطفاااا بسهههه
و محکم با مشت میکوبیدم تو سر خودم
که دو تا دست مشتامو گرفت... چشمام و به زور باز کردم دیدم یونگی زانو زده روی زمینو مشتامو گرفته و همه دورم جمع شدن
بقیه : یونا شی حالتون خوبه؟
دوباره سرم درد گرف دستامو از تو دستای یونگی بیرون کشیدم و روی سرم گذاشتم که یونگی بغلم کرد و درست مثل 16 سال پیش سرمو توی بغلش فشار داد
دیگه مطمئن بودم یونگی همون پسره !
یونگی زیر لب گفت
¥ چیزی نیست ، من اینجام
و اشکاش روی صورتم چکید ...
لایک نمیکنیدااا
۲۷.۶k
۲۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.